جدول جو
جدول جو

معنی اجی بی - جستجوی لغت در جدول جو

اجی بی
(اِ)
بانک اجی بی، در سندی که تاریخش از تشرین اول (اکتبر) سال چهارم سلطنت کوروش در بابل است کبوجیه را شاهزاده خوانده و پولی را که او در بانک اجی بی گذاشته بود، مال او دانسته اند. این بانک از قرار اسنادی که بدست آمده، بسیار معتبر بوده و در تاریخ به بانک اجی بی و پسران معروف است. (ایران باستان ج 1 ص 391)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجنبی
تصویر اجنبی
بیگانه، غریب، اهل یک کشور دیگر، کشور بیگانه، نامحرم، نامربوط، بی ارتباط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی بی
تصویر بی بی
مادربزرگ، از ورق های بازی با نقش یک زن بر روی آن، بانو
فرهنگ فارسی عمید
زن نیکو و خاتون خانه را گویند، (برهان)، اشکاسمی ’بی بی’، طبری ’بی بی’ ... اصلاً از ترکی شرقی است، (حاشیۀ برهان چ معین)، زن نیکو و کدبانوی خانه، (آنندراج) (انجمن آرا)، خاتون، (منتهی الارب)، زن نیکو، (اوبهی)، خانم، خاتون، خدیش بانو، کدبانو، بیگم، سیده آغا، ستی، (یادداشت بخط مؤلف) :
با زنش گفت خواجه کی بی بی
دل بر این نه که در جهان کیبی،
هاتفی،
شیوۀ اهل زمانه پیشه کن بگزین غلام
در حضر خاتون و بی بی در سفر اسفندیار،
انوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
برادر امیر نوروز، ازامراء معروف زمان غازان است آنگاه که امیر نوروز خواجه صدرالدین زنجانی را از وزارت عزل کرد و جمال الدین دستجردانی را بجای او گماشت، مصالح حل و عقد امور دیوانی و تهیه سیورسات لشکر را بعهدۀ برادر خود حاجی بیگ واگذاشت. و خواجه صدرالدین زنجانی و برادرش قطب جهان از زبان امیر نوروز و برادر او حاجی بیگ مراسلاتی خطاب بسلطان مصر ساختند به این مضمون که با وجود اسلام غازان چون امرای او هنوز به این شرف نائل نیامده اند برای لشکرکشی به ایران و قلع ریشه کفر سلطان رافرصتی مناسب فراهم است و امیر نوروز و برادران او حاجی بیگ و لکزی جهت قیام بکمک لشکریان مصری حاضرند بعلاوه در آن نامه ذکر فرستادن چند ثوب جامۀ گرانبها را از طرف امیر نوروز به عنوان هدیه برای سلطان گنجاندند و آن مراسلات مزوّر را با هفتاد ثوب جامه در موقعبیهوش کردن عالم الدین قیصر که بمصر آمد و شد میکرد در کیسه و در جزء بارهای او گذاشتند و چون عالم الدین و کسان او دستگیر شدند آنها را بیرون آوردند. افشای این مسئله باعث تحریک غضب غازان گردیده و ایلخان که در این تاریخ در همدان بود بعجله از آنجا به سمت شهروان حرکت کرد و بقدری خشمناک و در تحقیق احوال عالم الدین قیصر جاهد شد که روزی قریب سی فرسخ راه پیمود و در 21 جمادی الاولی سال 696 هجری قمری به شهروان رسیدو در آنجا قیصر را به حضور او آوردند و باروبنۀ اورا تفتیش کردند و از آن مراسلات ساختگی یکی را گفتندکه خط و انشای حاجی بیگ برادر امیر نوروز است غازان در حال خشم کلی امرداد که قیصر و سه نفر همراه او را به زخم چماق از پای در آورند و حاجی و لکزی و ساتتمش برادران امیرنوروز را بدون محاکمه و پرسش کشتند. رجوع به تاریخ مغول ص 261 و 264 و ذیل جامعالتواریخ رشیدی، تألیف حافظ ابرو ص 28 و حبط ج 2 ص 51 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
شاعر و قاضی ترک. متوفی بسال 1028هجری قمری او راست: دیوانی بترکی
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ بی ی)
بیگانه. (دستور). غریب:
چون ز من مهتر آمد اجنبئی
خیره اکنون زنخ چه جنبانم.
مسعودسعد.
اشتر میان ما اجنبی است. (کلیله و دمنه). در این مقام این شتر اجنبی است. (کلیله و دمنه).
لغت نامه دهخدا
(اِجْ جی را)
خو. عادت. (منتهی الارب). روش. طبیعت. هجّیر
لغت نامه دهخدا
(اَیْ یو)
دولت کردان ایوبی یا بنی ایوب، بدست صلاح الدین یوسف فرزند نجم الدین ایوب از اکراد روادیه در شامات و فلسطین و ناحیۀ کوهستانی واقع بین حوضه های علیای دجله وفرات تأسیس گردید و پس از سقوط دولت فاطمی مصر بوسیلۀ صلاح الدین مصر سفلی نیز در قلمرو این دولت قرار گرفت. کردان ایوبی ابتکار جنگهای صلیبی را در دست داشتند و صلاح الدین قهرمان مشهور جنگهای مزبور شناخته شده است. سلطنت این خاندان از 564 تا 648 هجری قمری دوام داشت. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ایوبیان شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
امرای تجیبی، تجیبی یکی از طوایف عرب بودند که بر سرقسطه از بلاد مشهور اندلس حکومت کردند و از آن سلسله اند: منذر بن یحیی تجیبی، المنصور (410 هجری قمری / 1019 میلادی) ، یحیی بن منذر، المظفر (414 هجری قمری / 1023 میلادی) ، منذر بن یحیی (420 هجری قمری / 1029 میلادی).
رجوع به طبقات سلاطین اسلام ترجمه عباس اقبال صص 22- 23 و معجم الانساب ج 1 صص 90- 91 و حلل السندسیه ج 2 صص 123- 124 و دایرهالمعارف اسلام ج 4 صص 862- 863 شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
عبدالرحمن بن عبدالعزیز التجیبی. رئیس طایفۀ تجیبی است که امیر محمد الاموی برای مطیع ساختن بنی قصی از این طایفه کمک گرفت و در سال 860 میلادی عبدالرحمن التجیبی را بر ثغرالاعلی بولایت گماشت. رجوع به حلل السندسیه ج 1 ص 123 و دایرهالمعارف اسلام ج 4 ص 862 شود
محمد بن عبدالرحمن التجیبی، ملقب به اتقر که در سال 888 میلادی بدست عبدالله الاموی به ولایت سرقسطه رسید. وی محمد بن لب زعیم بنی قصی را مقتول ساخت و امارت را در خاندان خودموروثی ساخت. رجوع به حلل السندسیه ج 1 ص 123 شود
یحیی بن محمد بن هاشم تجیبی. وی پس از پدر به امارت رسید و در زمرۀ سرداران خلیفه عبدالرحمن الناصر و فرزندش الحکم المستنصر درآمد و در سال 975 میلادی به ولایت سرقسطه رسید. رجوع به حلل السندسیه ج 1 ص 124 شود
ابوالعباس احمد بن معدبن عیسی یا معدان بن عیسی بن وکیل التجیبی الاندلسی. رجوع به احمد بن معدان... در همین لغت نامه و معجم المطبوعات ج 1 ستون 628- 629 شود
لغت نامه دهخدا
یکی از رجال و مشاهیر قضات عثمانی بدربار سلطان اورخان غازی. او بمعیت شهزاده سلیمان پاشا به روم ایلی شد و بولایر و نواحی اطراف آن را فتح کرد و سپس بهمراهی غازی فاضل بفتح کلی بولی مأمور شد و شهر مذکور را با اراضی مجاور آن تسخیر کرد و مدفن او به کلی بولی است. (قاموس الاعلام) ، بچه بیفکندن شتر. (تاج المصادر) ، دور کردن، غالب کردن، رهانیدن
لغت نامه دهخدا
(حَجْ جی نَ)
حجی. حگی. نام کتابی از تورات
لغت نامه دهخدا
(اُ)
جزیره اساطیری که آنرا با جزیره کالیپسو تطبیق میکنند و نام آن توسط اومیروس (همر) شاعر شهرت یافته است
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب به شهر اژین. (ایران باستان ص 808 و 813 و 814)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
زن بره خدای باد شمال در اساطیر یونان. (ایران باستان ص 773)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَی ی)
ناکس. خسیس. فرومایه از مردم، مادربخطا
لغت نامه دهخدا
(عَ)
قسمتی از چادر و خیمه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ابوالحسن بیهقی آرد: حکیم محمد بن عیسی النجیبی الباشتینی او را نسبت به نجیب الملک مطیبی بود که مشرف ممالک بود و این خواجه شاعری بود حکیم طبع، و هیچکس از شعرای بیهق که من دیده ام لطیف سخن تر و زیرکتر و عالم تر به عروض و اوصاف شعر از وی ندیدم، و مرد نیکومحاورت بود و نیکواخلاق و از اشعار او این قصیده است:
با من ای جان جهان تو هر نفس دیگر شوی
گاه گردی جان ستان و گاه جانپرور شوی
چرخ گردان نیستی من در شگفتم زآنکه چون
یک زمان حنظل شوی و یک زمان شکّر شوی
وز همه نادرتر است این خود که اندر یک زمان
هم کنی خصمی و هم اندر میان داور شوی
بتگری در دل کنی و ساحری در جان کنی
با خرد خصمی کنی و با هوا یاور شوی.
(از تاریخ بیهقی ص 229)
لغت نامه دهخدا
ثبوتی، مقابل سلبی، منسوب به ایجاب
لغت نامه دهخدا
تصویری از ادیبی
تصویر ادیبی
ادیب بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ای شی
تصویر ای شی
جمله ایست که بدان از فصل مشترک ماهیتی پرسش شود و گویند: (ای شی هوفی ذاته) یا: (ای شی هوفی جوهره) ورد پاسخ این سوال فصل واقع شود یعنی جزو ماهیت که بدان ماهیتی از دیگر ماهیات که با او در جنس مشارکت دارند ممتاز شود چنانکه ناطق در جواب ای شی هوفی ذاته در مورد انسان گفته شود: (یکی آن بود که چون از کدامی هزیکی بپرسی اندر خودیش جواب آن بود چنانکه بپرسی که مردم کدام حیوان است ک گویند که: ناطق. پس ناطق جواب کدامی مردم بود. و بتازی جواب ای شی گویند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی بی
تصویر بی بی
زن نیکو و خاتون خانه را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجنبی
تصویر اجنبی
بیگانه، غریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایجابی
تصویر ایجابی
هایانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجنبی
تصویر اجنبی
((اَ نَ))
بیگانه، غریب، نا فرمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی بی
تصویر بی بی
کدبانو، مادربزرگ، از خال های ورق که میان شاه و سرباز جای دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجنبی
تصویر اجنبی
بیگانه
فرهنگ واژه فارسی سره
اثباتی
متضاد: سلبی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بانو، جده، خاتون، خانم، کدبانو
متضاد: کنیز، ملکه، مادربزرگ
متضاد: بابابزرگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چشمی که حالت طبیعی ندارد، خواب ترسناک و کابوس مانند
فرهنگ گویش مازندرانی
چشمی که حالت طبیعی ندارد، خواب ترسناک و کابوس مانند، خواب
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی خورشت با دل و قلوه و تخم مرغ و سیب زمینی
فرهنگ گویش مازندرانی
زیر درخت اوجا، محله ای در بابل، روستایی از دهستان انجیراب
فرهنگ گویش مازندرانی
آشفته و درهم
فرهنگ گویش مازندرانی